آنچه این کشور با زبان من کرد مسدود کردن مغزم بود و یدن قدرت تکلم من و عاشقانه های من با قلم و کاغذ.
حرفهایم صفایی ندارد و با شلوغ شدن صداهای درون مغزم از قیل و قال آدمهای جاهل، لب جوب هم نمی توانم نشست که گذر عمر ببینم.
خدایا گاهی فکر می کنم که شاید وقتش باشد
اگر وقتش نیست عاشق شدن به وقت دیدار پرواز پروانه ها را از من نگیر.
خدایا یک چشمه عمیق و سرد و زلال به من بده تا غوطه ور شوم و آنقدر از سرما بلرزم که همه صداها از مغزم بیرون روند
مغزم ,آنچه ,وقتش ,خدایا ,شدن ,کشور ,زبان من ,آنچه این ,با زبان ,من کرد ,کشور با
درباره این سایت